خلاصه:
ویرا زادگاه شهری است که بوی آن را بوی مرگ میداند و نام او را شهر درد مینامد. این شهر دارای ظاهری کاملاً عادی اما مردمی غیرعادی است. ابهام در کنارههای درختان این شهر پرسه میزند و انصاف، حتی ذرهای روی خود را به اهالی این شهر نشان نمیدهد. مردم این شهر به جنون رسیده، خشمگین، اندوهگین و وحشتزدهان؛ اتفاقات مبهم روز به روز بیشتر میشوند، مه هلاکت فضای شهر را بیشتر در بر میگیرد، هوای شهر از بین میرود و خفگی به ریههایشان هجوم میآورد. ویرا زادگاه شهری نفرینشدهست و دنبال هر فرصتی برای گریز از آن است، گریز از چنگال شهری به نام درد.
سرهای نهفته گذشتهاش در لایههایی از یک عمارت در حال خاک خوردن هستند، رازهایی که سالها کسی برای بازگو کردنش زبان نگشود. چه شد که به یک باره نسیم به هر سو که دویید باز هم مسیرش شد راه عمارتی مه آلود… سرنوشت چه کرد که نقطه شروع تلخیهایش همه مقصدی جز آن عمارت نداشتند؟!
خالصه: تاریخ بشر حکایت انسان های عادی است که بر ترس خود چیره شده و کارهای شگفتانگیزی انجام دادهاند.
مقدمه:
افتاده در این راه، سپرهای زیادی
یعنی ره عشق است و خطرهای زیادی
بیهوده به پرواز میاندیش کبوتر!
بیرون قفس ریخته پرهای زیادی
این کوه که هر گوشۀ آن پارۀ لعلی است
خورده است بدان خون جگرهای زیادی
درد است که پرپر شده باشند در این باغ
بر شانۀ تو شانه بهسرهای زیادی
از یک سفر دور و دراز آمده انگار
این قاصدک آورده خبرهای زیادی
راهی است پر از شور، که میبینم از این دور
نی های فراوانی و سرهای زیادی
هم در به دری دارد و هم خانه خرابی
عشق است و مزی ّن به هنرهای زیادی
بیچاره دل من که در این برزخ تردید
خورده است به اما و اگرهای زیادی
جز عشق بگو کیست که افروخته باشند
در آتش او خیمه و درهای زیادی
سعید بیابانکی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.