دانلود دلنوشته هیاهوی خاموش نودهشتیا
(به نام خدایی که در دل خانه دارد)
(دلنوشته ی هیاهوی خاموش)
نویسندهHengameh.b:
مقدمه دلنوشته
-رویا؟
-حاضر.
-می بینم که فقط تو موندی.
-اجازه خانم؟بقیه ناامید شدن و رفتن!
-می دونی چرا تو نا امید نشدی؟
-چرا خانم؟-چون رویا ها هیچ وقت نا امید نمی شن اون ها منتظر می مونن تا به حقیقت تبدیل بشن.?
دانلود رمان خورشید سیاه نودهشتیا
مقدمه
در اول خدا را سپاس گذارم که قدرتی داد تا بنویسم… باید تشکر کرد از عزیزانی که در نوشتن یاری ام کردند و بودنشان تسلی خاطرم بود. از پدری تشکر میکنم که بدون دریغ از هر لحاظ حامی من بود، پدری که با راهنماییها و پندهایش همچو چراغی مسیرم را روشن میکرد. پدری که به وجودش میبالم و از خداوند برای بودنش تشکر میکنم… از مادرم و مهسا خواهرم تشکر میکنم که محبتهای بی دریغشان دلگرمی ام بود… از مهسا، آذین، آنیسا و محدثه تشکر میکنم که چهار دوست حقیقی بودند و با حرفهایشان امید میشدند تا ادامه دهم… و از خانم اکرم احمدی تشکر میکنم، استادی که از ابتدا تا انتهای مسیر یاری گرم بوده و راهنمایی هایش همواره سر لوحه کارم میباشد .
- دانلود رمان سخت چون فولاد نودهشتیا
مقدمه
کودکی هایم در میان برق ناجوانمردانه ی زندگی گم شد . به یک باره از آن چه که بودم فاصله گرفتم بی آن که بدانم چرا؟ بی آن که بگذارند بفهمم. زندگی برای من آن جشنی نبود که آرزویش را داشتم. من، زنی شدم که در فراسوی زمانه های تلخ گم شدن کودکی هایم را با چشم شاهد بودم. من برای این که بمانم خودم را، خود وجودیم را کشتم. با من بازی نکن ای زمانه.
دانلود رمان خلاء نودهشتیامقدمه: در خلاء سرگردانم به دور از تمام باید و نبایدها به دور از تمام آمد و نیامدها
ـ آره بابا، اتفاقا خیلی هم ازش راضی بود، دو تایی؟ ـ نه بابا، دو تایی که مزه نمی ده. ـ باشه؛ پس به آنسیل هم بگو بیاد. ـ مهمون شما هستیم دیگه؟ ـ زیاد زر نزن پسر، آره. ـ باشه؛ پس ما نه آماده ایم،
دانلود رمان جدال بین اسمس و امسس نودهشتیا