دانلود رمان شرورهای دوست داشتنی

دانلود رمان شرورهای دوست داشتنی
رمان: شرور های دوست داشتنی
نویسنده: Fateme cha
ژانر: طنز/ اجتماعی
تعداد صفحه: 658
دانلود رمان طنز شرورهای دوست داشتنی از fateme cha
خلاصه:
داستان درباره دو دختر با شخصیت شیطون اما روحیه ای لطیف هست، دخترایی که با شیطنت های رنگارنگو بامزشون عامل شادی یه خانواده هستن. و حاال تقدیر میخواد ورق زندگی فاطمه و عسل داستان مارو عوض کنه. تقدیری که با عاشقانه های زیادی همراه است تقدیری به زیبای هرچه تمام تر که به دست خالق هستی نوشته شده، گاه تلخ مثل یه فنجان اسپرسو و گاه شیرین تر از عسل!
پیشنهاد ما:
بخشی از کتاب:
همونطور که با پام کاغذ باطلهها رو پرت میکردم اینور و اونور، داد زدم:
– اسی!
عسل که روبهروم دراز کشیده بود با جیغم نیم متر پرید هوا و مثل سکتهایها نگام کرد و با پاهاش محکم کوبوند تو کمرم و گفت:
– بیشعور جوری جیغ زدی، گرخیدم!
نیش خندی زدم که گفت:
– چه مرگته؟!
لبامو دادم جلو و گفتم:
– حوصلم پوکید بوخودا.
عسل گوشیش رو پرت کرد رو مبل کناری و گفت:
– آره منم خیلی حوصلم سر رفته.
گفتم:
– ای کاش با مامان اینا میرفتیم لواسون!
دماغشو جمع کرد و گفت:
– اه اه نه عمراً اگه میرفتیم زهرمارمون میشد، از بس باید جلوی خانواده محمود زاده (یکی از دوستان خانوادگی)خانوم وار رفتار کنیم.
و به خودش با شلوار گشاد خونگیش که دسته کمی از شلوار کردی نداشت اشاره کرد و با افتخار گفت:
– زندگی یعنی من و این شلوار کردی، لامصب از بس گشاده هر پنج دقیقه نگاه میکنم که از پام افتاده یا نه.
با حرص گفتم:
– بعد من جز زندگی جناب عالی نیستم؟
عسل گفت:
– اوف بابا هستی از بس مثل کنهها پیشمی، فقط تو دستشویی باهات خاطره ندارم!
زدم زیر خنده و بعد با حرص کوبوندم تو پاش و گفتم:الاغ من کَنم یا تو؟! والا تو الان خونه ما پلاسی.
ادامو در آورد که بیخیال کل- کل باهاش شدم و زنگیدم به مامان فریبا؛ جواب داد و گفت:
– الو بله؟
با مظلومیت الکی و بغض الکی گفتم:
– الهی فدای اون دماغ عملیت بشم، کی میاید اسلامشهر دلم براتون تنگ شد.
مامان فریبا خندید و گفت:
– چه خبره بابا ما تازه دو ساعته رسیدیم.
مثل این دختر لوسها گفتم:
– ممنی (مامانی) تولو خدا امشب بلگلدین!
مامان فریبا با نهایت بی رحمی گفت:
– نخیرم ما فردا شب میایم تهران. اینا برنامه جوج با نوشابه ریختن، فردا هم میخوایم بریم لب رودخونه.
با حرص گفتم:
– پس من و این بزغاله (عسل)چغندریم؟!
مامان فریبا ریلکس گفت:
– صدبار بهتون اصرار کردیم که بیاید دیگه خودتون نخواستید، به ما مربوط نیست!
از حرص یك جیغ بنفش کشیدم که مامان داد زد:
– چته وحشیه آمازونیه، کره خر؟
که تا با حرص اومدم بهش یك چی بگم، خاله ترانه گوشی رو گرفت و گفت:
– الو خاله، فاطمه؟