دانلود رمان چیکسای نودهشتیا
دانلود رمان چیکسای نودهشتیا
ترلان !فرشید واسه من و امیر مهدی مرد .خودم گورشو کندم و چالش کردم .تو هم خاکش کن . – چطوری میتونم فراموشش کنم .تو که از همه چیز من خبر داشتی .چطور سوسن خانم تو چند ماه تونست اونو از این رو به اون رو کنه .فرشید تبدیل به کسی شد که انگار هزار سال با من بیگانه بود اونکه میگفت غیر از من محاله کسی رو تو قلبش بپذیره .یعنی با چند بار اومدن دم خونمون و جواب نه شنیدن از من چشمشو رو همه عشق و علاقمون بست .اشتباه کردم؟ فقط خواستم بهش بفهمونم که بودنم با نبودنم فرق داره وگرنه همه وجودم چشم به راهش بود تا بیاد دستمو بگیره و دوباره بریم سر خونه و زندگیمون. – گلم !منکه بهت گفته بودم سوسن خانم از هر مدل دعا و جادو جنبل استفاده میکنه تا به هدفش برسه . اونقدر که فالبینهای شهرو میشناسه، پدر و مادرشو نمیشناسه. بوسه هاش و چشمکهاش ٬ نگاهش٬ – به خدا خودم هم میخوام فراموشش کنم ولی نمیشه .صداش خنده هاش همش جلو چشممه .اون موهای رو سینش که شبها تا با اونا بازی نمیکردم خوابم نمیبرد .همه و همه جلو چشمامه . میدونی چند شبه نخوابیدم و دلم هواشو میکنه؟ از روزی که فهمیدم که آغوشش قراره واسه یکی دیگه باز بشه، نمیدونی، انگار باروت دارن تو دلم آتیش میزنن .روزی هزار بار خودمو نفرین میکنم که چرا وقتی اومد دنبالم ناز کردم . ایکاش تو سری خور سوسن خانم میشدم ولی فرشید رو از دست نمیدادم. ۸ تو خودت امیر مهدی رو کنارت داری و نمیفهمی وقتی شوهر آدم بی دلیل و به خاطر یکسری حرفهای خاله زنکه سال زندگی و مهرو محبت و عاطفه رو به باد بده یعنی چه؟ به خدا آذین از تو دارم میسوزم . – ببین ترلان جان .این حرفهایی که تو میگی درست ولی به خدا ناراحتی من هم کمتر از تو نیست .خصوصا که خودم باعث شدم که فرشید بیاد خواستگاریت .اگه همون روزیکه از تو ازم پرسید آب پاکی روی دستش می ریختم و فکر تو رو از سرش بیرون میکردم حالا حالو روزت این نبود که با سوختن تو ما هم آتیش بگیریم .باور کن روز نیست که من و مامان سر نماز باعث و بانی این جریانو لعنت نکنیم. – تو هم خواهر گلم به خدا واگذار کن .باور کن بدجوری بهشون نشون میده .بی آبرو کردن مؤمن کم چیزی نیست که خدا ازش بگذره. پاشو صورتتو بشور .پایین همه نشستن میخوان سفره بیندازن. دوست ندارم پشتت حرف و حدیث در بیاد .خودت میدونی که خیلی از این مهمونهای امشب در دوره قرآنهای سوسن خانم که الهی همون قرآن بزنه به کمرش شرکت میکنند .از کجا معلوم که واسه فضولی نیومده باشند .پاشو حاضر شو بریم پایین .من دلم روشنه که خدا شادت میکنه .شک نکن. آذین با تمام شیطنتهایی که داشت همیشه بهترین محرم اسرارم در مواقع ناراحتی بود و خوب میتوانست با حرفهایش من دلشکسته را آرام کند .حتی از کژال خواهرم هم به من نزدیکتر بود
پیشنهاد:
- برچسب ها:, apk, epub, Images about #چیکسای on Instagram, java, pdf, [PDF]www.negahdl.com برای دانلود رمان بیشتر به نگاه دانلود, اندروید, ایفون, ایپد, بایگانیهای رمان های چیکسای, تبلت, تصاویر برای رمان چیکسای, جستجوهای مربوط به رمان چیکسای, دانلود رمان های چیکسای, دانلود رمان چیکسای برای جاوا, رمان اسوه نجابت از چیکسای فرمت pdf, رمان در ضربان دل او ا چیکسای, رمان در ضربان دل او از چیکسای, رمان زنی از محله ی جمشید, رمان عاشقانه, رمان های چیکسای, رمان پرواز را به خاطر بسپار از چیکسای, رمان چیکسای, هر چی دلت بخواد, چیکسای Archives
https://98ia3.ir/?p=852
لینک کوتاه مطلب:
سلام
وقت بخیر
ببخشید خیلی از رمانها دانلود pdf ندارن
یا حداقل برای من اینطوره
ممکنه بفرمایین چرا ؟