دانلود رمان ناژاهی نودهشتیا

دانلود رمان ناژاهی نودهشتیا

دانلود رمان ناژاهی نودهشتیا

دانلود رمان غمگین

خلاصه: کسی از من نپرسید که آیا حاضرم زن مردی باشم که نفرت و کینه جزوی از وجودش بود! کسی نگفت که از او می ترسی یا نه! کسی نپرسید که دوستش داری یا نه! طناب دار از گردن برادرم باز شد تا من عروس خونبس باشم !

پیشنهاد ما
رمان هابیل و قابیل | آرتین کاربر انجمن نودهشتیا
رمان یک روح و دو تن l معصومهE کاربر انجمن نودهشتیا

برشی از رمان

از جا بر می خیزم و از اتاق بیرون می روم .

شاه بی بی تا غذای ظهرش را نخورده و مشتلق نگرفته راضی به رفتن نمی شود .

با خیال راحت کنار آشو دراز می کشم و خیلی زود به خواب می روم .

با صدای نخراشیده شاهو چشمانم را باز می کنم .
آشو می زند زیر گریه و به آغوشم پناه می برد .

– گریه نکن گُوار جان . گل پری که نمرده

به سینه ام می چسبانمش . دست می کشم روی سرش .

نوری چشمانش را می مالد .
صورت زرد و زارش حکایت از حال ناخوشش دارد .

آشو را دستش می سپارم و راهی آشپزخانه می شوم .

کتری را از آب پُر می کنم و روی اجاق می گذارم .

صدای شاهو باز می آید .

– پس این ناشتایی چی شد . هزار تا کار دارم اون بیرون

برای خودم شانه بالا می اندازم .

– به من چه . می خواست زودتر بیدار شی

می گویم و چای دم می کنم .

سفره می اندازم و وسایل صبحانه را می چینم . همگی دور سفره می نشینند و مشغول خوردن می شوند .

سینی صبحانه مفصلی به اتاق مادر می برم .

نوزاد شیر می‌خورد و چشمانش هم چنان بسته است .

*گُوار : خواهر.

پیشنهاد نودهشتیا
دانلود رمان پلیس‌های شیطون پسرهای معروف نودهشتیا
دانلود رمان آغوش کاکتوس نودهشتیا

دانلود رمان جدید