نام کتاب: مومیایی
نویسنده: PEGAH
آخرین بشقابی را که خشک میکنم و توی کابینت میگذارم پایانی می شود بر میهمانی خسته کننده و عذاب اور امشب دستا هایم را از دو طرف می کشم و از اشبزخانه بیرون میرم کمرم درد میکنه اما چندانی ندارم ساعت شما طه دار صفر را نشان می دهد ساعت صفر را قلبم ضربان میگیرد از اینکه همه چیز
خراب شود و همه نقشه هایم بر باد رود عرق بر صورتم می نشیند به اتاق می روم. کمد را باز میکنم و به چمدانم خیره می شوم. چمدانی که زیر انبوهی از وسایل مخفی شده. لبم را به دندان میگیرم تا بعضی که حتی وجود هم ندارد نشکند. به پذیرایی بر میگردم. روی مبل می نشینم و چشمم را میبندم و اجازه میدهم زندگی ام مثل یک فلیم از ابتدا استارت بخورد و از مقابل اعصاب بینایی ام عبور کند.
معده ام منقبض می شود مایع ترشی را که به گلویم هجوم می اورد. قورت میدهم و منتظر میمانم تا پاندول ساعت یک ضربه بنوازد. انگاه وقتی ک یکی ساعت از ساعت صفر می گذرد، پالتو وشالم را میپوشم
چمدانم را بااحتیاط توی راهرو می گذارم نگاهم را دور سالن می چرخانم و وقتی که از مرتب بودن همه چیز مطعمن می شوم چراغ را خاموش میکنم.
در را اهسته می بندم و میروم هوا میخوام دانه های درشت برف روی صورتم می نشینند سمند زرد کمی ان طرف تر ایستاده راننده پیاده می شود.
و چمدان نه چندان بزرگ را توی صندوق عقب می گذارد دستام را توی جیب های بزرگم فرو میبرم و سرم را بالا می گیرم چراغ های خاموش خانه.
.خانه ام را از نظر می گذارانم و لبخندی به سردی همین هوای زمستانی میزنم برف چنبه مانند توی چشمم می نشیند دستم را روی صورتم میکشم.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.