دانلود رمان عقیق نودهشتیا
دانلود رمان عقیق نودهشتیا
همان شبی که میتوانست مثل باقی شبهای زندگی اش سیاه و فرو رفته در ظلمات باشد اما روشن ترین نقطه زندگی اش شد… … سالش بود اما از تمام مردهای زندگی اش مرد تر بود ۲۸ و ابوذر …پسری که فقط نگاهی به آسمان کرد…خدایش را روزی آن بالا بالاها میدید و فکر میکرد مشغول کارهای روز مره خودش است! اما از آن شب به بعد ابوذر به او آموخت جایی این پایین پایین ها نزدیک رگ گردنت دارد خدایی میکند …و آنقدری انتقاد پذیر است که به تمام گله هایت لبخند میزند! دستی به همان رگ کشید و اشکی از چشمهایش چکید :خدایا ازت گله دارم…. **** ابوذر ترجیح داد همراه پدرش به مغازه حاج آقا صادقی نرود …دلش کمی آرامش میخواست کنار استاد مهربانش… نگاهی به ساختمان باز سازی شده حوزه کرد …باز سازی ها جانی تازه به آن ساختمان قدیمی و زیبا داده بودند …شرمنده شد از خود خواهی هایش .میدانست مثل همه ی طلاب وظیفه دارد تا به باز سازی اینجا کمک کند و این را هم میدانست اگر کسی میخواست در برود حاج رضا علی خوب گوشش را میپیچاند و چقدر ممنون حاج رضاعلی بود که نیامدن هایش را گذاشته بود پای درمان همان ابوذر دردش! گوشهایش را تیز کرد …صدای مرغ عشق های حاج رضا علی می آمد …لبخندی زد …خدا اصوات اینجا را هم لذت بخش قرار داده بود …با شنیدن صدای پیرمرد روشن ضمیر به سمت صدا برگشت :بـه سلام علکیم جاهل بالاخره شازده قدم رنجه کردن و التفاتی به فقر فقرا فرمودند! خدا میدانست چه شیرین بود برای ابوذر تکه و متلک شندین از این پیرمرد بی هوا دستهایش را بوسید و خیره به چشمهای پیرمرد گفت :حاج رضا علی تا دنیا دنیا است نو کرتم حاج رضاعلی دستی روی سرش کشید و گفت :خوبی بابا؟ کجا بودی این چند وقته؟ ابوذر مثل جوجه اردکها پشت حاج رضا علی راه افتاد و گفت :پیرو همون موضوع که میدونید…حاجی من شرمنده ام خیلی این چند وقته سرم شلوغ بود!
- برچسب ها:, Kan du Säga Schibbolet رمان تازۀ مرجانه بختیاری, pdf, ایفون, تصاویر برای رمان عقیق, تصاویر شخصیت های رمان ها, جاوا, جستجوهای مربوط به رمان عقیق, حضورِ آیتالله خامنهای در یک رمان, دانلود رایگان رمان عقیق, دانلود رمان عاشقانه عقیق, دانلود رمان عقیق, دانلود رمان عقیق pdf, دانلود رمان عقیق PDF Archives, دانلود رمان عقیق اندروید, دانلود رمان عقیق برای اندروید, دانلود کتاب رمان عقیق, رمان عقیق, رمان عقیق اندروید, رمان عقیق در کاجستان
https://98ia3.ir/?p=1166
لینک کوتاه مطلب:
چرا رمانا رو فقط با فرمتpdf میذارین حیف شد قبلنا با همه فرمتا بود خیلی بهتر بود
سلام
عالی بود
نکات کاربردی عرفانی در بستر یک داستان عاشقانه
خداقوت
خیلی عالی بود
من از طریق سایت شما با این رمان اشنا شدم ولی چون فایل اندروید نداشتید،،از یه سایت دیگه دانلود کردم و جالبش اینکه اون سایت منبع رو سایت شما گذاشته،
،بهتر نیست خودتون فایلهای اندروید رو هم بزارید
بازم ممنون بابت سایت عالیتون
رمان خیلی خیلی خوبی بود
واقعا نویسنده خسته نباشن
خیلی این رمان رو دوست داشتم
واقعا جزء معدود رمانهایی بود که آدم ازش درس زندگی میگرفت…
منتظر کارای بعدی این نویسنده هستیم
خیلی زیبا بود
چه عالی که بالاخره یه رمان خوندم که دل نشین بود خسته شده بودم از رمانهای صحنه دار عالی بود
قشنگ نوشته شده بود مشخص بود که نویسنده تازه کار نیست اما موضوع و دیالوگها خیلی خسته کننده بود. یه جاهایی اش هم دیگه چرند بود مثلن موسیقی تمرکز را بهم میزند یا شما که متخصص اعصابید میدانید که چه تاثیری دارد رو مغز. تو مایه های دهه ی سیاه شصت بود این تفکرات
یه نکته ی دیگه یادم رفت بگم ، اصرار به عاشق شدن آیین هم اضافه بود بنظرم. من تا آخر داستان نخواندم ولی از همین اول معلومه که دختری با این حد از ایمان دل و فکرش، سراغ پسری مثل آیین نمیرود و یا بالعکس. آیه نام میتواند نهایت کسی مثل برادرش را سرلوحه ی عشق و آینده اش قرار بدهد فلذا تکلیف پزشک آیین، اینجا از همون اول مشخصه. داستان هم قلمش مهم است و هم موضوعش. خیلی نباید اظهر من الشمس باشد.اگر جز این باشد اونوقت داستان جالبی است به نظر من اگر نه شخصیت آیین از ابتدا اضافی بوده.
رمان تا به انتها مطالعه شد. حدثم درست بود. قلم زیبا بود، بعضی پاراگرفها خیلی زیبا نوشته شده بود اما داستان را دوست نداشتم به دو دلیل یک خیلی آشکار بود و دو خیلی جهت دار بود.مطالعه آنرا توصیه میکنم
خیلی عالی بود، نویسنده عزیز واقعا جای خدا قوت داره …امیدوارم باز هم چنین اثر هایی از نویسندگان خوبی مثل شما مشاهده کنم.
من نظرات این رمان رو خوندم و دیدم همه تعریف کردن که خیلی رمان خوبی هست
منم خوندمش
و واقعا کیف کردم از خوندن همچین رمان قشنگی
خیلی زیبا نوشته و قلم نویسنده خیلی قوی هست
هرچند یکم غلط املایی هم داره ولی با توجه به متن زیبا و روون قابل چشم پوشی هست
ممنون از نویسنده خوب
من هیچوقت رمان های ایرانی رو مطالعه نمیکنم چرا که همگی طبق ی الگو جلو میرن و نکته آموزنده ای نداره
و اصلا جذاب نییییست
اما این رمان مستثنی بود ،میشدداستان رو حدس زد از یجا به بعد اما شیرینی خاص خودشو داشت چیزای قشنگی یاد گرفتم که چقدر هم به موقع بود و یادآور شد خیلی چیزا و ممنون از نویسنده خوب
و کلی انرژی مثبت، خدا یجای خوب بذاره تو زندگیت