دانلود رمان راز عمارت نودهشتیا نام رمان: راز عـمـارت نویسنده: زهــرا جواهـــری (کاربر انجمن) ژانر: عاشقانه،اجتماعی،معمایی خلاصه رمان: دختری که به خاطر قبولی در دانشگاه به تهران میاد ولی اتفاق هایی میافته که جالبه وباعث فاش شدن رازی که سالیان است مخفی است و…. *توجه* خوانندگان محترم، این رمان اصلا شباهتی به تمامی رمان هایی که در مظمون عمارت وخدمتکاری و…این قبیل موارد ندارد ومتفاوت تر است. لطفا قضاوت نکنید .
بابا سرشو برگردوند تا عروسکمو ببینه که مامان یدفعه جیغ زد
مامان- مهـــــــدی …مواظب باش
لبخند از رو صورتم رفت ماشین دیگه ای از جلو به سمتمون داشت میومد بابا ماشین و به سمت دیگه روند تا به ماشینه نخوریم صدای مهدی صدا کردن مامان و یا ابوالفضل بابا وجیغ من که بابا رو صدا میکردم تو صدای ملق زدن ماشین گم شد.
-بــابـــا)
به شدت از خواب پریدم نفس نفس میزدم اون صحنه از جلو چشمام کنار نمی رفت. لیوان آبی جلو صورتم گرفته شد محدثه بود داشت با لبخند نگام میکرد. فکر کنم از صدای جیغم بیدار شده بود
لبخند غمگینی به روش زدم ولیوان رو با تشکری گرفتم
کنارم نشست وگفت: بازم ؟
فقط سرمو تکون دادم …بعد کمی سکوت محدثه سعی کرد بحث روعوض کند
محدثه- فردا ساعت چند بیلیط داری؟
-۱۰:۳۰ صبح تو که نیستِی ؟نه؟
محدثه –هسم بابا مگه میشه بدرقه خواهرم نِیام اول تو رو میرسونیم بعد میرم دانشگاه واسه ثبت نام……
– فداتم
محدثه- مخلصیم
محدثه -اصلا کاش نمی رفتِی ؟ خیلی دلم برات تنگ میشِد دیوونه ؟اصلا اگه بِریا ممکنس خوابگاه پیدا نکنی که …پنج شش روز مونده تا شروع کلاسا شایدم کمتر تو الان داری میری اون وقت…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.