دانلود داستان جانا نودهشتیا
و اما خلاصه ی داســـــتان :
این داستان نمایانگر عشق است. هم عشق به جنس مذکر، و هم مونث! اما او باید یک نفر را انتخاب کند. به راستی؛ او کدام یک از این دو است؟
پیشنهاد ما
نگاهی به پنجره خونه کردم. یه آپارتمان بزرگ بیست طبقه، با آجر هایی قدیمی و خاکی. پوزخندی زدم و به سمت باغچهی کنار آپارتمان رفتم، و به دنبال سنگ گشتم. سه تا سنگ بزرگ برداشتم و دقیقا رو به روی خونه ایستادم. اولین سنگ رو زدم، ولی خبری نشد؛ دومی رو هم زدم ولی باز هم نه؛ وقتی سومی رو زدم، از در پنجره سرش رو بیرون آورد با عصبانیت گفت:
– هان؟! چیه؟! چته چی میخوای چرا سنگ میاندازی؟
نگاهی به توسان بغل باغچه کردم و گفتم:
– این ماشین خوشگله، سفیده مال توعه؟
– آره…
پوزخندی زدم و گفتم:
– یه پنجاه ایی بده پایین.
– چی؟!
– مگه کری ؟ میگم یه پنجاه ایی بده پایین، و گرنه شیشهات رو میارم پایین.
– برو پی کارت.
– میگم بده.
– برو بابا توله سگ؛ چی فکر کردی راجع به من؟!
سمت شیشه جلویی ماشین رفتم و با یه سنگ بزرگ، شیشه رو شکوندم صدای داد و هوارش رفت بالا. رو بهش خندیدم. هدفون صورتی رنگم رو، روی گوشم گذاشتم شروع کردم به دویدن .
I’m not strong enough to stay away –
انقدر قوی نیستم که بتونم ازت دست بکشم,
Can’t run from you
نمیتونم ازت فرار کنم,
I just run back to you
بلافاصله به سمتت کشیده میشم.
Like a moth, I’m drawn into your flame
مثل یک شاپرک، توی شعله و گرمای وجودت غرق می شم
Say my name, but it’s not the same
میگن اسم منه اما اون نیست.
You look in my eyes, I’m stripped of my pride
تو به چشمام نگاه میکنی، و من غرورم رو زیر پا میذارم.
And my soul surrenders
و روحم تسلیم تو میشه
and you bring my heart to its knees
و قلبم به زانو در میاد
[chorus]
And it’s killing’ me when you’re away
پیشنهاد نودهشتیا
داستان فوق العاده جالب و زیبایی بود